مکتب فرانکفورت تجسم نوعی پارادوکس است

مکتب فرانکفورت تجسم نوعی پارادوکس است

پنج شنبه 6 دی 1397
20:33
مجید یاری

در بیان استهزاگونۀ آن اندیشمند کمونیستی، یعنی لوکاچ، مکتب فرانکفورت ساکن گراندهتل پرتگاه بود. لوکاچ می‌نویسد: «بخش قابل‌توجهی از تحصیل‌کردگان سرشناس آلمانی، ازجمله آدورنو، در گراندهتل پرتگاه اقامت کرده‌اند که آن را در نقدم از شوپنهاور چنین توصیف کرده‌ام: 'هتلی زیبا، مجهز به همۀ آسودگی‌ها، بر لبۀ پرتگاه، بر لبۀ نیستی، بر لبۀ پوچی. تأملات روزمره دربارۀ ژرفا نیز مابین وعده‌های غذاییِ عالی یا سرگرمی‌های هنری، فقط مایۀ تشدید لذت از خُرده‌آسودگی‌های مهیا در آنجاست.'» لوکاچ فکر می‌کرد که آن‌ها آسوده‌خاطر بر لبۀ پرتگاهی خالی و عمیق، مشغول نظریه‌پردازی‌اند.

 

تابستان ۱۹۲۳، یکی از جاسوس‌های شوروی به‌نام ریچارد سورج به راه‌اندازی کتابخانۀ اندیشکده‌ای جدید در فرانکفورت آلمان کمک کرد. خاستگاه این اندیشکده، با نام «مؤسسۀ تحقیقات اجتماعی»، ماجرای عجیب‌وغریبی دارد: به پژوهش مارکسیستی اختصاص یافته، بودجه‌اش را فردی سرمایه‌دار داده و ساختمانش را یکی از نازی‌ها تخصیص داده بود.

ارتباط ریچارد سورج با مؤسسه چندان طول نکشید. مدیرانش او را به بریتانیا، چین و نهایتاً ژاپن فرستادند. او این واقعیت حیاتی را به شوروی گزارش داد که ژاپن قصد ندارد در حمله به روسیه همدست آلمان شود؛ یعنی پیشوا برای حملۀ گازانبری‌اش فقط یک پنجه دارد. این خُرده‌جاسوس‌بازی شاید مسیر جنگ را عوض کرده باشد: روسیه امکان یافت یگان‌های ضدژاپنی خود در سیبری را به «نبرد مسکو» اعزام کند تا اولین شکست اساسی ارتش آلمان را رقم بزند. سورج به چنگ ژاپنی‌ها افتاد و شکنجه شد، روسیه ارتباط با او را رد کرد و در سال ۱۹۴۴ به دار آویخته شد. بیست سال بعد، حکومت شوروی او را «قهرمان اتحاد جماهیر شوروی» نامید.

سورج متفکری مارکسیست بود که عقایدش را به عرصۀ عمل می‌آورد. او شباهتی به دیگر متفکران مارکسیست نداشت که در سال ۱۹۲۳ مدتی با آنها دمخور بود. استورات جفریز۱ در روایت تاریخی جدید خود از «مکتب فرانکفورت» (جمعی از اندیشمندان که در مقاطع زمانی مختلف با مؤسسه مرتبط بوده‌اند)، روی تمایزی دست می‌گذارد که ناشی از حرفۀ سورج بود:

سورج در کشورهای مختلف اروپا، امریکا و آسیا می‌گشت، کامینترن۲ او را موظف کرده بود انقلاب کارگری دنیا را برانگیزد و اتحاد جماهیر شوروی او را مأمور کرده بود تا به مقاومت در برابر هجمۀ آلمان کمک کند. در این میانه، مؤسسه از مناقشه دوری می‌کرد، برای استقلال متفکرانش ارزش قائل بود و ترجیح می‌داد پژوهشگرانش عضو احزاب سیاسی نباشند.

جفریز ازآن‌رو بر این تمایز دست می‌گذارد که به‌نظر وی، مکتب فرانکفورت تجسم نوعی پارادوکس است: تئودور آدورنو و والتر بنیامین، ماکس هورکهایمر و یورگن هابرماس، اریک فروم و هربرت مارکوزه لابد مشهورترین متفکران اروپایی چپ افراطی در قرن بیستم‌اند؛ ولی گویا عمدتاً یکی از اصول محوری مارکسیسم را کنار گذاشته‌اند: ما نباید فقط به‌دنبال فهم دنیا باشیم؛ بلکه باید در پی تغییر آن برویم. آن‌ها منتقدانِ اجتماعی، اما بی‌علاقه به تغییر اجتماعی بودند. به‌روایت جفریز، «کاوش در تاریخ مکتب فرانکفورت و نظریۀ انتقادیْ لاجرم به کشف این نکته می‌انجامد که این اندیشمندان در برابر نیروهایی که مایۀ بیزاری‌شان بود، اما احساس می‌کردند توان تغییرش را ندارند، چقدر خود را ناتوان می‌دیدند.»

اصرار بر این نظریه است که اثر جفریز را از دیگر مطالعات مربوط به مکتب فرانکفورت متمایز می‌کند؛ مثلاً رؤیاپردازی دیالکتیک۳ از مارتین جی۴ با آن قدرت اقناعگرش، یا مکتب فرانکفورت۵ از رالف ویگرشاس۶ که حجم چشمگیری دارد: از این‌یکی برای بازنگه‌داشتن در و کشتن مگس‌های بزرگی استفاده می‌کردم که روزنامۀ لوله‌شده از پسشان برنمی‌آمد.

گراندهتل پرتگاه می‌خواهد ایده‌های مکتب فرانکفورت را ترویج کند و زندگی‌نامه‌ای دسته‌جمعی از اندیشمندان برجستۀ آن باشد. این شاید اولین روایت از مکتب فرانکفورت برای غیردانشگاهیان باشد: مخاطبانی که جفریز با استفادۀ آزاد از حکایت‌ها و تبیین مفاهیم کلیدی به زبان ساده،سراغشان رفته است.

پارادوکسی که جفریز در مکتب فرانکفورت می‌بیند، در تاروپود بنیان‌های نهادی آن آمیخته است. از منظر مارکسیستی (یعنی با نیم‌نگاهی به پول)، همواره همان چیزی حامی پژوهش‌های مؤسسه بود که متفکران مؤسسه به‌دنبال نقدش بودند: ابتدا پدر سرمایه‌دار فلیکس ویل و سپس کمک‌های حکومتی. درنتیجه، چهره‌های رسمی و جریان‌سازان اصلی مؤسسه به‌تعبیر جفریز متوسل به «زبان ازوپی»۹ می‌شدند: «کلمات یا عباراتی که برای بیرونی‌ها معنایی معصومانه دارند؛ اما نزد اهل فن معنایی پنهان می‌دهند.» مؤسسه «تاحدی، فاخته‌ای مارکسیستی در آشیانۀ سرمایه‌داری و تاحدی هم صومعه‌ای وقف مطالعۀ مارکسیسم» بود.

 

نویسنده :

رابرت مینتو
ترجمۀ: محمد معماریان مرجع: OpenLettersMonthly
 
این مطلب توسط بنده (نگارنده وبلاگ) گزیده شده است.(به حد نیاز)
 
برای مطالع متن کامل به  : وبسایت ترجمان مراجعه کنید. (کلیک کنید)

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






این وبلاگ جهت پروژه ای دانشگاهی تاسیس شده و فعالیت آن در حیطه علم روابط عمومی و رسانه است. مطالب اینجا جنبه آکادمیک خواهد داشت. شاید هم یادداشت های شخصی بذارم، معرفی کتاب، سینما و ...
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به روابط عمومی و سواد رسانه ای است. || طراح قالب avazak.ir